سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 16385 | بازدیدهای امروز: 5| بازدیدهای دیروز: 0
درباره خودم

سمور خشک
مدیر وبلاگ : علی شیرازی[37]
نویسندگان وبلاگ :
صادق
صادق (@)[3]


وبلاگی برای هنر دوستان و هنرمندان
لوگوی وبلاگ
پیوندهای روزانه
مطالب قبلی
لینک های دوستان
اشتراک
 
یاهو

 

 

عوض کردن چرخ

 برتولت برشت

کنار جاده می نشینم
راننده چرخ را عوض می کند
جایی که از آن آمده ام را دوست ندارم
جایی که به آن می روم را دوست ندارم
چرا با بی صبری
او را نگاه می کنم که چرخ را عوض می کند؟

 

 

s


نویسنده: علی شیرازی(شنبه 86/12/11 :: ساعت 12:1 صبح)

 

نگاهی به نمایش "ننه دلاور" نوشته برتولت برشت و کارگردانی کلاوس پیمان از کشور آلمان 

 

از هنگامی که برشت به عنوان یک نمایشنامه‌نویس، شاعر و نظریه‌پرداز در ایران شناخته شده همواره یکی از بحث‌انگیزترین و پرخواننده‌ترین نویسندگان طی این چند دهه اخیر بوده است. در هر دهه‌ای آثار برشت را با انگیزه‌های مختلف خوانده‌، تفسیر و اجرا کرده‌اند، گاه به عنوان نویسنده‌ای سیاسی و متعهد، گاه به عنوان نظریه‌پردازی پیشرو و گاه سعی کرده‌اند صبغه‌ای شرقی و حتی ایرانی در آثار او بیابند، اما به دلایل زیادی همچون برخی جنبه‌های متناقض در آثار و نظرات وی، یا به دلیل بدفهمی‌ها و کج‌فهمی‌هایی که در مورد آثار وی وجود داشته است همواره بخش‌های عمده‌ای از دیدگاه‌های وی مبهم و ناقص مانده‌اند.
یکی از مهم‌ترین نظریاتی که برشت در طول دوران کاریش بر آن تأکید داشته و آن را تکامل می‌بخشد نظریه "Verfremdung" است که در ایران تحت عناوینی همچون بیگانه‌سازی و فاصله‌گذاری ترجمه شده است.
آنچه که از فهم این نظریه به شکل غالب در ایران رایج است بیرون آمدن بازیگر از قالب نقش و گفت‌وگو یا روایت رو در رو با تماشاگر است، بدین معنا که تمامی نظریه برشت به تکنیک قدیمی "اساید" یا کناره‌گویی تقلیل می‌یابد که از تکنیک‌های قدیمی و غالب در تئاترهای یونان و روم باستان است و آن را به وفور می‌توانیم در آثار آریستوفان یا پلوتوس بازیابیم.
اما آنچه برشت بر آن تأکید دارد تکنیکی به غایت پیچیده‌تر و چندوجهی است که در این نوشتار به بررسی یکی از جنبه‌های آن با توجه به اجرای کلاوس پیمان از ننه دلاور برشت می‌پردازیم.
اجرای کلاوس پیمان به دلایلی چند فرصت مناسبی را مهیا می‌کند تا بار دیگر و از زاویه دید اجرای او نظری دوباره به تکنیک‌های برشت داشته باشیم. نخست آن که امروزه پیمان را به عنوان بزرگ‌ترین میراث‌دار تئاتر برشت در دنیا می‌شناسند. کسی که هم‌اکنون سرپرستی گروه برلینر آنسامبل را بر عهده دارد. گروهی که برشت آن را در سال 1949 پایه‌گذاری کرد. دوم آن که وفاداری پیمان به اثر برشت امری مشهود است و این وفاداری تا بدان‌جا پیش می‌رود که بسیاری از حرکات و طراحی‌های این اجرا برگرفته از اجرای برشت از این اثر است . به خصوص اجراهایی که برشت در دهه 50 از این اثر ارائه داد.
پیمان در این اجرا سعی دارد با دیدی وفادارانه آموخته‌هایش از تئاتر برشت را به نمایش بگذارد. به‌خصوص آن که اجرای ننه دلاور برای بزرگداشت پنجاهمین سال‌مرگ برشت آماده شده است. تمام این دلایل ما را وامی‌دارد اجرای "پیمان" را اجرایی نزدیک به دیدگاه‌های برشت به شمار آوریم. هرچند او در بسیاری از جاها از جمله ارتباط رو در رو با تماشاگر، به نمایش گذاشتن وسایل فنی صحنه، خاموش کردن نور تماشاگران و... آگاهانه یا ناآگاهانه از تأکیدات برشت تخطی می‌کند. اما یکی از ظریف‌ترین جنبه‌های بیگانه‌سازی را می‌توان در اجرای او از ننه دلاور پی گرفت.
هرچند دو مفهوم بیگانه‌سازی و هم‌ذات‌پنداری در ظاهر امر دو مفهوم متضاد به نظر می‌رسند و حتی خود برشت در نوشته‌های مختلف این دو مفهوم را در مقابل هم قرار می‌دهد اما این بدان معنا نیست که بازیگران تئاتر برشت تماشاگر را با خود همراه نمی‌کنند و سعی در باور داشتن شخصیت از سوی تماشاگر ندارند بلکه بدین معناست که در اوج این همراهی و در لحظه‌ای که قرار است اوج غلیانات حسی بازیگر و به تبع آن تماشاگر باشد این وضعیت شکسته شود و بدین ترتیب مخاطب به جای غرق شدن در احساسات به فکر واداشته شود و این بخشی از دیالکتیکی است که برشت در مفهوم بیگانه‌سازی بر آن تأکید دارد، چنان که خود در تبیین مفاهیم دیالکتیکی در بیگانه‌سازی، آن را نقد و استغراق (به معنی غرق شدن در نقش) در یک "آن "می‌داند. از دیدگاه برشت این دوگانگی، بیگانه‌سازی را به وجود می‌آورد. این دوگانگی که برشت مدنظر دارد غرق شدن در نقش را نفی می‌کند اما در عین حال بر عواطف تأکید دارد و چنان که خود بیان می‌کند: "طرد استغراق نتیجه طرد عواطف نیست و به طرد عواطف هم منجر نمی‌شود".
پس نکته مهم در فن بیگانه‌سازی عدم گرایش به مصنوعی بازی کردن است. بازیگر در تکنیک برشت با وجود آن که از ژست استفاده می‌کند اما به تصنیع نمی‌گراید و با وجود آن که بازیش بیرونی است از شخصیت‌پردازی نیز غافل نیست. خود برشت در توجه بازیگران به ارائه هر چه دقیق‌تر شخصیت چنین اظهار می‌کند: "بازیگر گفته‌های نقش را هر چه اصیل‌تر بازگو می‌کند، نحوه رفتار آنان را به بهترین وجه و تا آن‌جا که مردم‌شناسی‌اش ممکن می‌کند به نمایش می‌گذارد".
عامل مهم و پیچیده در بیگانه‌سازی برشت نشان دادن این دوگانگی و تضاد دیالکتیکی ظریف است. تضادی که رولان بارت در مقاله "کوری ننه دلاور" آن را از منظری دیگر و به گونه‌ای دیگر تبیین می‌کند: "تماشاگر باید تا اندازه‌ای شریک ننه دلاور باشد و در کوری او تا آنجا شرکت کند که بتواند خود را به موقع کنار بکشد و درباره رفتار او داوری کند. همه دستگاه نمایشی برشت تابع این فاصله است". در واقع بارت این دوگانگی مدنظر برشت را به تماشاگر نیز بسط می‌دهد و بیگانه‌سازی را تابعی از هم‌ذات‌پنداری و به موقع فاصله گرفتن مخاطب می‌داند.
در اجرای کلاوس پیمان از ننه دلاور این دوگانگی به شکل بارزی به نمایش درآمده است که چندین مثال آن را با هم مرور می‌کنیم: بازیگران اجرای پیمان از بازی حسی و همراه ساختن تماشاگر با خود رویگردان نیستند به خصوص بازیگر نقش ننه دلاور و نقش دختر لال. اما در اوج لحظات حسی و لحظاتی که قرار است همدردی تماشاگر برانگیخته شود یا از آواز استفاده می‌شود و بازیگران به شکلی قراردادی به آواز خواندن می‌پردازند، یا صحنه‌ای کمیک قرار داده می‌شود و بدین گونه به ما یادآوری می‌کنند که ما در یک تئاتر قرار داریم و نیازی به همدردی نیست.
از دیگر نمونه‌های این دوگانگی می‌توان به نوع طراحی‌های پیمان در مقام کارگردان اشاره نمود. او گاه به شکلی افراطی اصراربر اجرای رئالیستی برخی صحنه‌ها دارد. همچون بارش باران، ایجاد برف، استفاده از اکسسوارهایی کاملاً واقعی همچون مرغی که در دست ننه دلاور است و... اما در پاره‌ای موارد و اغلب در صحنه‌های حسی مانند مرگ دختر لال از المان‌های ساده همچون نیمه‌ای از یک دیوار استفاده می‌کند یا در صحنه نخستین دیدار ننه دلاور و ایلین پس از چند سال تنها از چهارچوب در و نوری قراردادی برای جداسازی آن‌ها استفاده می‌کند.
همچنین با وجود بازی‌های رئالیستی و بسیاری از عناصر رئالیستی موجود در صحنه از گریم‌های اغراق‌آمیز به عنوان مثال مأمورین سربازگیری و یا دود و نورهای کاملاً قراردادی استفاده می‌کند.
پیمان هم‌زمان از رئالیسم در افراطی‌ترین شکلش و عناصر غیررئالیستی در افراطی‌ترین شکلش سود می‌جوید. همچنان که برشت برای تفهیم مفهوم بیگانه‌سازی دو مثال پی در پی می‌آورد که حاکی از رئالیستی‌ترین و غیررئالیستی‌ترین جنبه این مفهوم نزد برشت است. برشت در توضیح شماره 10 از ضمیمه "توصیف کوتاه فن جدیدی از هنر بازیگری" که بیگانه‌سازی را موجب می‌گردد، بازیگر در این شیوه را به بازیگر نمایش سنتی چینی تشبیه می‌کند. نمایش آیینی سنتی که سراسر مبتنی بر قرارداد است و در توضیح شماره 17 همان نوشته بیگانه‌سازی را به عنوان جریانی از زندگی روزمره و مکرر به شمار می‌آورد.
این دقیقاً تضادی است که "پیمان" بر آن انگشت می‌گذارد و سعی در برجسته کردن آن دارد. واقعی ساختن صحنه و همزمان غیرواقعی ساختن آن، همراه کردن تماشاگر و در همان حال فاصله از تماشاگر، هم‌ذات پنداری و در عین حال بیگانه‌سازی. با این شیوه پیمان موفق می‌شود یکی از دشوارترین بخش‌های نظریه برشت را به مرحله عمل درآورد هر چند که از بسیاری از جنبه‌های مهم دیگر آن چشم می‌پوشد.
منابع :
1- ننه دلاور و فرزندان او-برتولت برشت، ترجمه مصطفی رحیمی، انتشارات زمان، چاپ پنجم 1353
2- درباره تئاتر-برتولت برشت، ترجمه فرامرز بهزاد، انتشارات خوارزمی، چاپ اول 1357
3- نقد تفسیری-رولان بارت، ترجمه محمدتقی غیاثی
4- بررسی آثار و اندیشه‌های برتولت برشت، رنالد گری، ترجمه محمدتقی فرامرزی، انتشارات بابک




نویسنده: علی شیرازی(جمعه 86/12/10 :: ساعت 11:57 عصر)

 بهرام بیضایی به سال 1317 در تهران متولد شد. درش به گفته خود او تعزیه خوان بوده و خودش نیز "علی اکبر" می خوانه است. وی کارش را با نمایشنامه نویسی شروع کرد. علاقه وی به مقوله نمایش، چنان شدید بود که تحصیل در دانشگاه تهران را نیمه تمام گذاشت و تمام وقت به خدمت هنر نمایش درآمد.

     عنصر ایرانی گری و اندیشه های ملی – مذهبی، درونمایه اصلی همه آثار بیضایی است، چه در حوزه نمایش و چه در حوزه سینما. او بسیار پرکار است و لحظه ای او نوشتن باز نایستاده است. وی معروف به دقت و وسواس ، و سختگیری در کارهای نمایشی و سینمایی است. وسواس او را می توان به وسواس هندی "استنلی کوبریک" فیلمساز فقید آمریکایی همانند کرد. "بیضایی" هیچکدام از کارهایش را با بی مبالاتی انجام نداده است. او در هنگام کار ، چون مینیاتوریستی است که تمام ریزه کاریهای فیلم را می بیند و قبل ار فیلمبرداری ، همه عناصر را در ذهن خود آْماده می سازد.

     بیضایی کار خود را با نمایشنامه "اژدهاک" آغاز کرد و در سال 1342 فیلم کوتاه "خوابگردها" را که در قطع هشت میلیمتری بود ساخت. نگارش آثار متنوعی در زمینه طرح فیلم و نمایشنامه و اجرای نمایش در تلویزیون در سال 1343 به نام "غروب در دیار غربت" اشتغال در اداره تئاتر، رادیو و بعد بازگشت به دانشگاه تهران به عنوان استادیار، خلاصه کارنامه وی است. بیضایی علاوه بر نوشتن فیلمنامه، در زمینه تدوین، طراحی ، موسیقی و بسیاری دیگر از عرصه های سینمایی فعالیت کرده است. او نمونه کارگدانی سخت کوش و کار آشناست. بیضایی قبل از انقلاب اسلامی چهار فیلم از جمله فیلم "رگبار 1351" را می سازد. نویسنده فیلمنامه رگبار خود بیضایی است. زنده یاد پرویز فنی زاده نیز به زیبایی و نقش آقای حکمتی را ایفا کرده است.

     فیلم "رگبار" در جشنواره فیلم سپاس برنده بهترین فیلمنامه شد. "رگبار" متعلق به جریان نوین سینمای ایران است که با "گاو" و "قیصر" آغاز شد. بیضایی فیلمی ساخته بود بسیار دقیق و قابل اعتنا. فیلمی که به دور از ابتذال رایج، با به کارگیری عناصر ذهن آشنای طبقه متوسط و پایین جامعه، روابط اجتماعی آن دوران را آگاهانه نقد می کرد. بازی گیری وی از تک تک بازیگران، حتی سیاهی لشکرها، برای آن زمان مثال زدنی است.

     "سگ کشی" آخرین فیلم بیضایی بعد از انقلاب می باشد. این فلیم پرفروش و مطرح در شرایطی ساخته شد که معروف بود فیلمهای بیضایی "نفروش" است چنانکه "مخملباف" به طعنه برای کسانی که چنین نگاهی به آثار ارزشمند بیضایی دارند، از زبان مادر اکبر عبدی در فیلم "هنرپیشه" می گوید : با بیضایی کار نکنی ها ! دوزارم نمی فروشه.

     شگ کشی فیلمی شبیه هامون داریوش مهرجویی است، چرا که در هر دو فیلم ، طیف متجدد بی ریشه و سنتی بی آینده ، دو طبقه نوکیسه ای هستند که یکی با نمایندگی انحصاری شرکتهای اروپایی و دیگری با سلف خری و عمده فروشی دست به دست هم داده اند تا "ناصر معصرها" را نابود سازند.

 

            فیلم شناسی بهرام بیضایی

 

"رگبار سال 1351" -  "غریبه و مه سال 1354" -  "کلاغ سال 1356" -  "چریکه تارا سال 1357" -  "مرگ یزدگرد سال 1360" -  "باشو، غریبه کوچک سال 1365" -  "شاید وقتی دیگر سال 1366" -  "شاید وقتی دیگر سال 1366" -  "مسافران سال 1370" - ‌"سگ کشی سال 1379".

بیضایی


نویسنده: علی شیرازی(یکشنبه 86/12/5 :: ساعت 3:48 صبح)

 

 

 

اشاره:

عشق است که جان عاشقان زنده از اوست
نوری است که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که در غیب و شهادت یابی
موجود بود ز عشق و پاینده از اوست.
برای غریبی چون من، «عشق» مترادف است با «تئاتر»! و سمندریان ذات تئاتر است. مهرش، خشمش، غضبش، محبتش و همه آنچه در اوست، زیباست.
برای تنهایی چون من، «زیبایی» مترادف است با «تئاتر»! و سمندریان ذات تئاتر است.
تلخی بسیار چشیده، سختی بسیار دیده، غربت را با همه وجودش حس کرده است و ناملایمتیهای بزرگ را تاب آورده است. او استاد مسلم تئاتر است. پیر ماست. سالهاست که خاموش است. وقتی گفت: «گالیله» وصیت‌نامه من است، به جان گریستم! این اوج تنهایی یک مرد است که درد به جان دارد. از مروت به دور است که نگذارند «گالیله» اجرا شود و گناهش را به گردن او بیندازند. این ناسپاسی است. از یاد نبریم که سمندریان استاد همة ما بوده است، هست و خواهد بود. حیف است که پیر ما ساکت باشد، معلم ما بغض به گلو داشته باشد و مهربان ما از دور به نظاره صحنه بنشیند. تئاتر خانه سمندریان است و سمندریان صاحب خانه تئاتر است. سالها پیش که هنوز هوا ابری بود، به رسم شاگردی گفت‌وگوی مفصلی با استاد را در ویژه‌نامه سوره آوردم. سالهایی که هیچ کس حرفی از او در صحنه مطبوعات نمی‌زد. دلم می‌خواست همراه پوسترش گفت‌وگوی مفصلی هم با او داشته باشیم. مثل همیشه در آمد که: نصرالله جان صبر کن. صبر!
فهمیدم که چه می‌گوید. صبر می‌کنم و این اندک را به رسم شاگردی که اندکی از بزرگی‌اش را پاس داشته می‌آورم، تا آن روزگار!
سمندریان، سمندریان است و زیباست و زیبایی دشوار است و ما دوستش داریم
امروز
فردا
همیشه.

نصرالله قادری

حمید سمندریان در سال 1310 در تهران متولد شد. شروع فعالیت تئاتریش در حین تحصیل در دوره متوسطه بود او در کلاسهای تئاتر و هنر پیشگی استادان حسین خیرخواه ـ شباویز و نصرت کریمی شرکت و تحصیل نموده است این کلاسها زیر نظر استاد عبدالحسین نوشین اداره می‌شد. حمید سمندریان همچنین ویلون می‌نواخت و از شاگردان ذوالفنون بود.
وی پس از اتمام دوره دبیرستان به اروپا سفر کرد و در آلمان دوره مهندسی شوفاژ سانترال را در دانشگاه صنعتی برلین گذراند اما بعد از آن به کنسرواتور عالی موسیقی و هنرهای نمایشی هامبورگ وارد شد برخورد با تئاتر آن‌قدر برایش گسترده بود که مجالی برای موسیقی نمی‌گذاشت و شاید برای همیشه از موسیقی خداحافظی کرد.
وی طی شش سال به صورت آکادمیک تحت تعلیم ادوارد مارکس که یکی از استادان برجسته تئاتر بود اصول و مبانی کارگردانی و بازیگری را آموخت و همزمان در آلمان به صورت حرفه ای مشغول به کار شد.
وی پس از پایان این دوره به دعوت اداره هنرهای نمایشی دراماتیک اداره کل هنرهای زیبای کشور به ایران برگشت و به سرعت نمایشنامه دوزخ یا در بسته اثر ژان پل سارتر را در تالار نوبنیاد همین اداره به روی صحنه آورد، ضمنا با همکاری دکتر مهدی فروغ به تاسیس (هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک ) که وابسته به هنرهای زیبای کل کشور بود دست زد.
بعد از آن حمید سمندریان به دعوت مهندس هوشنگ، دکتر برکشلی و با همکاری دکتر مهدی نامدار دانشکده تئاتر دانشگاه تهران را بنیان گذاشتند و کار تدریس را بدون وقفه تا به امروز در دانشگاههای تهران و کلیه دانشگاهای تئاتری ادامه داد.
در سال 1373 به تاسیس کلاسهای آزاد بازیگری و کارگردانی دست زد که هنرجویان بسیار زیادی از آنجا فارغ التحصیل شدند و به عرصه حرفه‌ای هنر وارد شدند.
حمید سمندریان در سالهای قبل از انقلاب سال 1342 گروه تئاتری منسجمی به‌نام گروه هنری پاسارگاد تشکیل داد که افراد گروه عبارت‌اند از: پرویز پور حسینی ـ سعید پور صمیمی ـ پری صابری ـ اسماعیل محرابی ـ جمشید مشایخی ـ پرویز کاردان ـ محمد حفاظی ـ منوچهر فرید ـ ثریا قاسمی ـ اسماعیل شنگله ـ مهدی فخیم زاده و....

آثار کارگردانی تئاتر صحنه‌ای توسط حمید سمندریان:

1- «دوزخ» اثر ژان پل سارتر سال اجرا 1341
بازیگران: جمیله شیخی ـ رکن الدین خسروی ـ پرویز کاردان ـ عزت پریان

2- «اشباح» اثر هنریک ایبسن سال اجرا 1342
بازیگران: جمیله شیخی ـ محمد علی کشاورز ـ عباس غفوریان ـ اسماعیل دادفر ـ عزت پریان

3- «مرده‌های بی‌کفن و دفن» اثر ژان پل سارتر
سالهای اجرا 1342 و 1357
بازیگران: محمد علی کشاورز ـ منوچهر فرید ـ پرویز فنی زاده ـ اسماعیل محرابی ـ پری صابری ـ جمشید مشایخی

4- «طبیب اجباری» اثر مولیر سال اجرا 1343
بازیگران: محمدعلی کشاورز ـ پرویز فنی‌زاده ـ اسماعیل محرابی ـ مسعود فقیه ـ شکوه نجم‌آبادی ـ سعید پور‌صمیمی

5- «هرکول و طویله اوجیاس» اثر دور نمات سال اجرا 1344
بازیگران: پرویز صیاد ـ محمد گودرزی ـ محمد حفاظی ـ ثریا قاسمی ـ عباس یوسفیانی ـ سیروس ابراهیم‌زاده ـ فریده صابری

6- «ملاقات بانوی سالخورده» اثر فردریش دورنمات سال اجرا 1351
بازیگران جمیله شیخی ـ آذر فخر ـ اکبر زنجانپور ـ محمود هاشمی ـ علی رامز ـ غلامرضا طباطبائی

7- «نگاهی از پل» اثر آرتور میلر سال اجرا 1348
بازیگران: اکبر زنجانپور ـ سوسن تسلیمی ـ خسرو فرحزادی ـ اسماعیل دادفر ـ پروین دولتشاهی

8- «مرغ دریائی» اثر آنتوان چخوف سال اجرا 1356
بازیگران: جمیله شیخی ـ محمدعلی کشاورز ـ قاسم سیف ـ هما روستا ـ جمال اجلالی ـ محمد مطیع ـ منوچهر فرید ـ سرور رجائی- آتیلا پسیانی ـ سروش خلیلی و.....

9 ـ «کرگدن» اثر اوژن یونسکو سال اجرا 1351
بازیگران: عزت ا... انتظامی ـ پرویز صیاد ـ اسماعیل دادفر ـ محمد حفاظی ـ مهدی فخیم‌زاده ـ پروین دولتشاهی ـ فریده صابری ـ عباس یوسفیانی ـ محمود شیبانی و....

10- «بازی استریندبرگ» اثر فردریش دورنمات
سال اجرا 1351-1378
بازیگران: محمدعلی کشاورز ـ اسماعیل شنگله ـ هما روستا

11- «دایره گچی قفقازی» اثر برتولت برشت سال اجرا 1377
بازیگران: سعید پور صمیمی ـ آزیتا حاجیان ـ سهراب سلیمی ـ حسن پورشیرازی ـ آرمان امید ـ جمال اجلالی و....

12- «باغ وحش شیشه‌ای» اثر تنسی ویلیامز سال اجرا 1342
بازیگران: پرویز فنی‌زاده ـ شهلا ریاحی ـ پری صابری ـ عباس مغفوریان

13- «آندورا» اثر ماکس فریش سال اجرا 1346
بازیگران: سعید پورصمیمی ـ ثریا قاسمی ـ محمدعلی کشاورز ـ منوچهر فرید ـ پرویز پورحسینی ـ جمیله شیخی ـ اسماعیل دادفر ـ جمشید مشایخی ـ منوچهر فرید ـ پری امیر حمزه ـ اسفندیار شهیدی و....

14ـ «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» اثر فردریش دورنمات سال 1368
بازیگران: رضا کیانیان ـ احمد آقالو ـ میکائیل شهرستانی ـ هما روستا ـ نورالدین استوار ـ جمال اجلالی ـ رضا عمرانی ـ قاسم زارع و.....

15- «لئوکادیا» اثر ژان آنوی سال اجرا 1343
بازیگران: پرویز پورحسینی ـ سعید پورصمیمی ـ محمدعلی کشاورز ـ محمد حفاظی ـ شکوه نجم‌آبادی - عصمت صفوی

حمید سمندریان در رادیو صدای ایران تعدادی نمایشنامه را ترجمه کرده که کارگردانی آن را نیز به عهده داشته است:

1- غروب روزهای آخر پاییز
نوشته فردریش دورنمات سال 1341

2- پنچری
نوشته فردریش دورنمات سال 1341

3- همزاد
نوشته فردریش دورنمات سال 1341

4- اقدامات وگا
نوشته فردریش دورنمات سال 1341

5- فیزیکدانها
نوشته فردریش دورنمات سال 1366

???

آثار اجرا شده در تلویزیون ملی ایران (تله تئاتر ) که ترجمه و کارگردانی این آثار به عهده حمید سمندریان بوده است:

1- غروب روزهای پائیز
اثر فردریش دورنمات سال 1342

2- بازی استریندبرگ
اثر فردریش دورنمات سال 1351

3- خمره
اثر لوئیجی پیراندللو سال 1353

4- جراحی پلاستیک
اثر پی‌یر فراری سال 1340

5- پلوفت (شبح کوچک )
اثر ماریا کل راماشادو سال 1340

6- ساعت شش در خیابان آتن
اثر روژه فردیناند

7- به‌سوی دمشق
اثر اگوست استریندبرگ سال 1381

???

حمید سمندریان به دعوت پرفسور رگن‌برگ استاد دانشگاه مونیخ و کارگردان تئاتر به انستیتو گوته دعوت شد و نمایشنامه‌های بسیاری را با بازیگران آلمانی روی صحنه برد. این همکاری بین سالهای 51 تا 57 ادامه داشت.

1- شهاب آسمانی اثر فردریش دورنمات

2- چگونه رنجهای آقای موکین پوت برطرف می‌شود
اثر پیتر وایس

3- پنچری اثر فردریش دورنمات

4- سانتا کروز اثر ماکس فریش

5- راهب و راهزن اثر هاینریش بول

6- خوزه اثر هاینریش بول

7- خشم شدید فلیپ هوتس اثر ماکس فریش

8- بالماسکه دزدان اثر ژان آنوی

9- دوزخ اثر ژان پل سارتر

10- ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی اثر فردریش دورنمات

11- توراندخت اثر هیلدس هایمر

12- مرده‌های بی‌کفن و دفن اثر ژان پل سارتر

حمید سمندریان در باب ترجمه آثار نمایشی در جامعه تئاتری:

1- غروب روزهای پاییز اثر فردریش دورنمات
سال 1340 ناشر مروارید

2- پنچری اثر فردریش دورنمات
سال 1342 ناشر مروارید

3- ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی اثر فردریش دورنمات
سال 1341 نشر پیروز

4- دایره گچی قفقازی اثر برتولت برشت
سال 1341 چاپ مجدد 1378

5- اقدامات وگا و همزاد اثر فردریش دورنمات
سال 1341

6- ملاقات بانوی سالخورده اثر فردریش دورنمات
سال 1342 چاپ مجدد 1378 نشر قطره

7- رومولوس کبیر اثر فردریش دورنمات
سال 1369 مرکز هنرهای نمایشی

8- باغ وحش شیشه‌ای اثر تنسی ویلیامز
سال 1342 چاپ مجدد 1383 نشر قطره

9- لئوکادیا اثر ژان آنوی
سال 1343 چاپ مجدد 1383 نشر قطره

10- هرکول و طویله اوجیاس اثر فردریش دورنمات
سال 1343

11- آندورا اثر ماکس فریش
سال 1347 انتشارات روز

12- فیزیکدانها اثر فردریش دورنمات
سال 1350 چاپ مجدد 1383 نشر قطره

13- خشم شدید فلیپ هوتس اثر ماکس فریش
سال 1350 چاپ مجدد 1370 نشر مرکز هنرهای نمایشی

14 ـ فرشته‌ای به بابل می‌آید اثر فردریش دورنمات
سال 1352

15- چگونه رنجهای آقای موکین پوت بر طرف می‌شود
سال 1353

16- مکبث اثر ویلیام شکسپیر
سال 1355 چاپ مجدد 1383 نشر قطره

17- بازی استریندبرگ اثر فردریش دورنمات
سال 1351 چاپ مجدد 1374 نسل قلم




نویسنده: علی شیرازی(یکشنبه 86/12/5 :: ساعت 3:44 صبح)

 

مرور کارنامه سوسن تسلیمی در گفتگو با خودش

نمایش "مدیرعامل" به کارگردانی سوسن تسلیمی چندی پیش در گوتنبرگ سوئد به روی صحنه رفت که با استقبال خوبی روبرو شد، اما تماشاگران سینما او را برای بازی در برخی از بهترین فیلم های ایرانی در دهه شصت به یاد می آورند. متن زیر گفتگویی است با خانم تسلیمی:

سپیده زرین پناه : روزنامه نگار در سوئد

 

تسلیمی، فعالیت سینمایی خود را با بازی در فیلم چریکه تارا ساخته بیضایی در سال 1357 آغاز کرد. فیلم شاید وقتی دیگر آخرین بازی او در سینمای ایران به‌شمار می‌آید.

شروع فعالیت سینمایی تسلیمی، همزمان شد با دوره انقلاب ایران. در زمان فیلمبرداری چریکه تارا، اعتراض‌های اجتماعی به اوج خودش رسیده بود. او می‌گوید: "بعد از انقلاب، سدی که در برابر ابراز اندیشه‌ها وجود داشت برای مدت زمان کوتاهی برداشته شد. ولی آن شیرینی آزادی بیان، امید به عدالت اجتماعی پایدار نبود و خیلی سریع جای خود را به نگرانی داد و قوانین جدیدی وضع شد که آثار هنری آن دوره را که سعی در مطرح کردن مسائل انسانی و اجتماعی داشتند زیر سئوال برد."

فیلم چریکه تارا پس از انقلاب به نمایش عمومی در نیامد. در زمان فیلمبرداری مرگ یزدگرد هم در سال1360، بحث اجباری شدن حجاب برای زنان مطرح شد: "ما فکر می‌کردیم می‌توانیم زیر بار این تحمیل نرویم ولی فیلم توقیف شد. این فیلم فقط در سال 1360 در جشنواره نشان داده شد. بعد از آن، آقای بیضایی هر فیلمنامه‌ای را که برای تصویب دادند، رد شد."

در آن دوره، سوسن تسلیمی به عنوان بازیگر در استخدام تئاتر شهر بود. وی سال 1359 در پی اعتراضی به سیاست فرهنگی این مرکز، به اتهام "کم‌کاری" پس از 12 سال کار، اخراج می‌شود: "آن سال در نمایشی بازی نکرده و به پیشنهاد مدیر وقت آنجا به جای بازیگری در کتابخانه مشغول کار شده بودم. در پایان سال مدیر جدیدی آمد. اولین کاری که کرد این بود که حقوق ماهیانه مرا که 2400 تومان بود قطع کرد.پرسیدم علت چیست؟ جواب آمد که باید گزارش بدهی چرا در طی این سال بازی نکرده‌ای. من نوشتم که پیشنهادی در بهار همان سال داده‌ام که رد شده. تئاتر شهر هم به دلیل تعمیرات تعطیل بوده. طی تابستان و پاییز آن سال هم دو بار توسط افراد معترض اشغال و بار آخر برای مدتی تعطیل شده... به این دلایل توجهی نشد و حکم اخراج من داده شد. پس از آن هم تا اسمی از من برای بازی در کاری پیشنهاد می‌شد مورد مخالفت قرار می‌گرفت."

وی ادامه می دهد: "تا اینکه سال 1362 بازی در مجموعه "سربداران" ساخته محمدعلی نجفی را شروع کردم. نقش "فاطمه" را بازی کردم که زن پرقدرتی بود. او مردپوشی می‌کرد و سوار اسب می‌شد و رهبر گروهی از جنگجویان بود. اما بی توجه به زحمتی که برای این نقش کشیدم، تعداد زیادی از صحنه‌هایی را که در آن بازی کرده بودم کوتاه کردند. در مجلس آن زمان اعتراض شده بود که نقش فاطمه برای زنان ما گمراه‌ کننده است."

نگاه به مرد ممنوع

پس از مجموعه "سربداران"، علی ژکان، برای بازی در فیلم مادیان(1363) به تسلیمی پیشنهاد همکاری می‌دهد: "باز از سوی مسئولان با حضور من مخالفت و سپس، با شرط و شروطی موافقت شد. در اواسط فیلمبرداری، فیلم متوقف شد. چون مسئولین راش‌های بخشی از فیلم را دیده بودند و به نظرشان "حضور" من در صحنه‌ها خیلی زیاد بود. گفتند هنرپیشه را عوض کنید. خودم هم به آقای ژکان گفتم کسی را برای این نقش بیاورد ولی سرانجام، ایشان موفق شدند اجازه بازی مرا بگیرند. شرط این شد که در پوششم از رنگ‌های زنده استفاده نکنم، تار مویی از من بیرون نباشد. و زاویه دوربین هم به گونه‌ای نباشد که حضور مرا در صحنه برجسته کند. شخصی را هم برای نظارت، به محل فیلمبرداری فرستادند. گفته بودند هنگام بازی با بازیگران مرد نباید توی صورتشان نگاه کنم."

وی می گوید: "در آن سال داوران جشنواره فجر اعلام کردند که به هیچ بازیگر زنی جایزه نمی‌دهند چون هیچکدام از نقش‌ها با موازین اسلامی منطبق نبوده. ای کاش شخصیت‌های زن فیلم‌های آن سال، از سوی یک پژوهشگر مورد بررسی قرار بگیرد تا بدانیم شخصیت‌های زن فیلم‌ها در آن دوره واقعاً چگونه بوده‌اند."

در ستایش صلح و دوستی

سال 1364، در گیرودار جنگ ایران و عراق، تسلیمی ایده فیلم باشو غریبه کوچک را در طرح کوتاهی، با بیضایی در میان می ‌گذارد و او هم که در آن زمان در اندیشه ساخت فیلمی درباره بچه ها بوده، آن را می‌ پذیرد و پرورش می‌ دهد: زنی گیلانی، بچه جنگ‌زده ‌ای از جنوب را در پناه خودش می ‌گیرد: "این فیلم را با تمام وجودم می‌ فهمیدم. البته به دلیل اینکه نقش اول فیلم زن بود، همان مشکلات همیشگی در کار وجود داشت. محدودیت‌های فراوان در سینمای ایران نمی‌گذارد بازیگر زن با خودش و طبیعت جسمانی‌اش راحت باشد. یادم می‌آید در این فیلم، نوعی از دویدن را اختراع کردم که بدنم تکان نخورد تا صحنه‌های فیلم سانسور نشود!"

سوسن تسلیمی می گوید در سال 1359 از تئاتر شهر اخراج شده است

باشو غریبه کوچک، در سال 1369، پس از پنج سال توقیف، اکران می‌شود: "من آن موقع دیگر در ایران نبودم. این فیلم، به دلیل نگاه انتقادی به اصل و نفس جنگ، در زمان خودش نمایش داده نشد. فیلمی بود در ستایش صلح و دوستی. خیلی دلم می‌خواست آن را در ایران و در میان تماشاگران ایرانی می‌دیدم. بخصوص اهالی گیلان، چراکه اولین بار بود که در تاریخ سینمای ایران، در یک فیلم ایرانی به طور جدی از زبان گیلگی استفاده می‌شد. بدون اینکه از این زبان به عنوان وسیله‌ای برای ایجاد خنده و شوخی استفاده شود. برای من بازی در این فیلم، ابراز ستایش و قدردانی‌ای بود از مادربزرگم که مرا از کودکی و پس از مرگ نابهنگام مادرم، منیره تسلیمی که از بازیگران مهم تئاتر و سینمای ایران در سال‌های 1320 و 1330 بود، بزرگ کرد. برایم این فیلم ادای احترامی بود به همه بازیگران زن تئاتر گیلان که در آن سال‌ها با وجود همه مشکلاتی که برای بازیگران زن وجود داشت روی صحنه رفتند و تهمت‌های ناروا را به جان خریدند ولی به دلیل عشق به حرفه نمایش به راهشان ادامه دادند.

این را هم بد نیست بگویم که من به جز فیلم مادیان، دیگر فیلم‌هایی را که در ایران بازی کرده‌ام در شرایط معمولی و در کنار تماشاگران عادی روی پرده ندیده‌ام. فیلم شاید وقتی دیگر را در سال 1990 در جشنواره فیلم گوتنبرگ دیدم که گرچه در جمع تماشاگران ایرانی بودم اما دلم می‌خواست شرایط حاکم بر وطنم معمولی بود و می‌توانستم کارم را در ایران ببینم".

نقشی راحت و خودی

تسلیمی، پس از باشو غریبه کوچک در سال 1364، در فیلم طلسم ساخته داریوش فرهنگ بازی می‌کند؛ در نقشی متفاوت با دیگر کارهای او؛ زنی تسلیم و افسرده: "در طلسم آقای فرهنگ مایل بود که من نقش یک عروس روستایی جوان را بازی کنم و نه آن عروس اشرافی را. اما من چنین نقشی را در فیلم "مادیان" و "باشو غریبه کوچک" کار کرده بودم. نمی‌خواستم تجربه‌ای را تکرار کنم. نقشی که در این فیلم بازی کردم با تمام نقش‌های من تفاوت داشت. یک زن بسیار آرام و از طبقه اشرافی که هیچ حرکت پر شتابی ندارد. زنی قربانی، که در نهایت، انتقام سال‌های از دست‌رفته‌اش را می‌گیرد و در لحظه آزادی‌اش نوکر خانه را که باعث محبوس شدن او در زیرزمین بود به قتل می‌رساند و قصر را به آتش می‌کشد. در آن دوره که افسردگی بر من غلبه داشت، این نقش برایم خیلی راحت و خودی بود."

زنان متفاوت

سوسن تسلیمی، وقتی شروع به بازی در فیلم شاید وقتی دیگر (66- 1365) کرد، سه فیلم توقیفی در کارنامه خود داشت: چریکه تارا، مرگ یزدگرد و باشو غریبه کوچک: "وقتی آقای بیضایی متن شاید وقتی دیگر را برای گرفتن تائید به وزارت ارشاد و امور سینمایی پیشنهاد دادند، جواب شنیدند که با ساختن این فیلم مخالفتی نیست ولی به شرطی که من در آن بازی نکنم. فعالیت هنری همه زندگی من بود و خانه‌نشینی، ضربه بزرگی که نمی‌دانستم چگونه آن را تحمل کنم. من در آن زمان 36 سال داشتم. سال‌هایی را که در پشت سر داشتم از دست رفته می‌دیدم و برای آینده امیدی نبود. به چیزی که توجه نمی‌شد این بود که وقتی بازیگر در نقش فرو می‌رود، و خود را به دست نقش می‌سپرد، نقش جذاب و دیدنی می‌شود. ربطی هم به زیبایی چهره ندارد. من با معیارهای متعارف در جامعه زیبا نیستم. این گره خوردن من با نقش بود که منجر به "حضور"م در صحنه می‌شد. من اصلاً در آن دوره نمی‌دانستم مشکل چیست. همزمان هم می‌دیدم چهره‌ی درشت دیگر بازیگران زن روی پرده وجود دارد و از آنها تقدیر هم می‌شود."

تسلیمی ادامه می دهد: "انگار دلیل اصلی‌ای که وجود داشت حضور "نقش زن فعال و مستقل" در سینمای ایران بود. من در یک خانواده مادرسالار بزرگ شده‌ام. طبیعی است که سرچشمه الهام من در شکل بازیگری‌ام زنانی باشند که از کودکی با آنها بزرگ شده‌ام. در واقع مشکل به چگونگی نقش زن در فیلم‌های آقای بیضایی برمی‌گشت. او زن کمال‌گرا را به تصویر می‌کشد که شرایط موجود زندگی‌اش را نمی‌پذیرد، پرسشگر است، به قضا و قدر تن نمی‌دهد، تصمیم‌گیرنده است، و دنباله‌روی سنت نیست. در آن دوره که زن ایده‌آل را تسلیم در برابر سرنوشت خود می‌خواستند این نوع "زنان متفاوت"، مورد پذیرش مسئولان حاکم قرار نمی‌گرفتند. اینگونه زنان را غیر زنانه و "مردگونه" خطاب می‌کردند."

او ادامه می‌دهد: "حس کردم به پایان خط رسیده‌ام. یا باید به شرایط تن می‌دادم. یا باید کار بازیگری را برای همیشه کنار می‌گذاشتم. تصمیم خود را گرفتم که ایران را ترک کنم. اما در همین زمان، ناگهان با بازی من در این فیلم موافقت شد. آقای بیضایی اصلاً از ساختن این فیلم اعلام انصراف کرده بود. گفته بود یا باید این بازیگر باشد یا اینکه فیلم را نمی‌سازم. پس فیلمبرداری را شروع کردیم. کوششم این بود که همه تمرکزم را به کارم بدهم. باید نقش سه زن را در این فیلم بازی می‌کردم که برایم بسیار جذابیت داشت. ولی بزرگترین مشکل شاید وقتی دیگر برای من، مسئله حجاب زن در خانه بود. اینکه زن در خانه با روسری راه برود و با روسری بخوابد، غیر طبیعی و غریب بود. حتی وقتی فیلم را در سوئد نشان دادند تعدادی از تماشاگران از من پرسیدند: شما موقع خواب هم روسری سر می‌کنید؟ دچار وسواس فکری هم شده بودم. هم باید در نقش فرو می‌رفتم و هم باید حواسم به روسری می‌بود تا مبادا تار مویی بیرون بزند که زد. این نگرانی تاثیرش را روی بازی من گذاشت. گاه فکر می‌کنم که می‌توانستم در صحنه‌هایی جور دیگری بازی کنم؛ اگرچه شاید وقتی دیگر را از بهترین آثار آقای بیضایی می‌دانم و خوشحالم که با وجود تمام مشکلات این فیلم ساخته شد."

تسلیمی از سال 1366 ساکن کشور سوئد شده است. او درباره وضعیت اقتصادی خود در دوران آخر زندگی در ایران می‌گوید: "شرایط خیلی بد و سخت می‌گذشت. اینجا در سوئد، سیستم رفاه اجتماعی از کسی که به هر دلیلی بیکار است حمایت می‌کند تا محتاج نشود. در آن دوره من حقوق ثابت ماهیانه‌ای در ایران نداشتم. بین هر کارم حدود یک سال و گاهی سه سال فاصله بود. در آن مقطع فعالیت برای آقای "داریوش فرهنگ" هم سخت شده بود. یادم می‌آید روزی قرار شد برایمان مهمان بیاید و یک هفته‌ای هم پیش ما بماند. فقر نسبی است و ما در آن زمان در سطح زندگی به ظاهر متوسط‌مان، دچار فقر اقتصادی بودیم. ناچار شدم بدون اطلاع خانواده‌ام گردنبند طلایی را که تنها دارایی قابل فروش من به شمار می‌آمد بفروشم تا خجالت‌زده میهمانم نشوم."

تسلیمی می گوید: "دستمزدهایی هم که می‌گرفتیم پایین بود. بخصوص برای کسی که هر سه سال کاری انجام می‌دهد. ما با عشق و علاقه کار می‌کردیم، و بحثی در مورد مسائل مالی نداشتیم. دستمزد من هم در آن دوره جزو دستمزدهای بالا نبود. در نتیجه در سال 1366، دار و ندارم را فروختم تا ویزایی تهیه کنم. روزی که ایران را گذاشتم و آمدم، دیگر هیچ امیدی به ادامه فعالیت در ایران نداشتم. تنها دلگرمی‌ام تشویق تماشاگران بود که هنوز هم قلبم را گرم می‌کند و برخوردهای مهربانشان به اندازه "صد جایزه هنری" برای من "ارزش" دارد. وقتی از کشور خارج شدم 100 دلار تمام دار و ندارم بود. زندگی در یک کشور غریبه برای بیشتر کسانی که وطنشان را ترک می‌کنند چندان راحت نیست. باید روز و شب دوندگی کرد تا کاری راه بیفتد."

تسلیمی یک سال پس از ورود به سوئد، در تئاتری به نام "آتلیه تئاتر"، شروع به کار می‌کند: "کارم ارسال نامه‌های دفتر، نظافت، فروش بلیت و درست کردن قهوه تا حتی تنظیم نور صحنه بود در زمانی که مسئول آن به دلیل بیماری در سر کار حضور نداشت. در آن دوره، شب‌ها در خانه "مده‌آ" را بر اساس ترجمه سوئدی‌اش تمرین می‌کردم. خودم بازیگر بودم و خودم هم کارگردان. این کار به من دلگرمی می‌داد که حس کنم هنوز دارم در زمینه‌ای که دوست دارم فعالیت می‌کنم. در آتلیه تئاتر کسی کاری به من نداشت که در مملکتم با بهترین کارگردان سینما و نمایشنامه‌نویس آن کار کرده بودم. به من به عنوان یک وردست نگاه می‌شد، اما من باید کار می‌کردم تا هزینه‌های زندگی تنها فرزندم را تهیه کنم."

نخستین تجربه

نمایش "مده ‌آ"، اولین تجربه کارگردانی تسلیمی در سوئد، در سال 1991، یعنی سه سال پس از اقامت او در سوئد، روی صحنه رفت: "من تازه ‌وارد بودم و نمی‌دانستم کجا باید کارم را اجرا کنم. با تئاتر شهر در گوتنبرگ تماس گرفتم. کارنامه حرفه‌‌ی‌ام، بروشورها، نقدهای بین‌المللی و عکس‌های از نمایش‌هایی را که در ایران بازی کرده بودم به آنها نشان دادم و سرانجام توانستم سالن نمایشی را برای چند اجرا در اختیار بگیرم و نمایش مده‌ آ را در آنجا اجرا کنم. من مده‌آ را به تئاتر شرقی نزدیک کرده بودم. به شیوه روایتی. با بهره‌گیری از چند نقاب، هر هفت نقشی که در این کار وجود داشت را خودم بازی کردم. تمام نیرویم را هم روی زبان گذاشته بودم تا مخاطبم مرا بفهمد.در آن دوره تقریباً هیچ بازیگر مهاجری روی صحنه‌ تئاترهای سوئد دیده نمی‌شد. من شاید جزو اولی‌ها بودم. امروزه با افزایش آمار مهاجرین در سوئد دیگر این امر کم‌کم دارد عادی می‌شود."

تسلیمی، بعد از "مده ‌آ"، با "پتر اسکارسون" آشنا می‌شود که جزو هنرمندان مشهور در سوئد به شمار می‌آید و به تئاتر شرق نیز علاقه‌مند است. تسلیمی در کارگاه‌هایی که این هنرمند تشکیل داده و استادانی را از کشورهای چین، یونان و هند دعوت کرده بود تا تئاتر کشور خود را معرفی کنند کار می‌کند و تلاش می‌کند تا علاقه‌مندان هنر شرق را با تئاتر ایران آشنا کند: "کار با اسکارسون فرصت خوبی برای رشد بازیگری من بود. با این کارگردان دو نمایش کار کردم. در این دوره مهم‌ترین کارم کار صدا با یک مربی یونانی به نام "میرکایمن دزاکیس" بود. در یکی از سفرهایم، فرصتی پیش آمد تا با تئاتر یونان از این زاویه که چرا از ماسک استفاده می‌کنند بهتر آشنا شوم. تماشاگر در سالن‌های روباز قدیمی در یونان، فاصله بسیار زیادی با بازیگر داشت. در بعضی سالن‌ها تعداد تماشاگران پانزده هزار نفر می‌شد. به‌همین دلیل برای بازیگر بسیار مهم بود که بتواند مخاطب را جلب کند و استفاده از ماسک هم برای رسیدن به همین هدف بوده. در یک سفر کاری، در یکی از همین سالن‌ها که مربوط به سبک نمایش در تئاتر قدیم یونان بود، قسمت‌هایی از مده‌آ را اجرا کردم که تجربه بسیار شگفت‌انگیزی برایم بود. بعد از این‌ها با کارگردانی به نام "سارا ارلینگس دوتر" در زمینه نمایشنامه‌های قرون وسطای کلیسایی، و بعد از آن، در سال 1995 در تئاتر ملی سوئد شروع به کار کردم. در این مرکز، هفت نمایشنامه بازی کردم. از جمله "سلستینا" اثر فرناندو دوراخس که به خاطر بازی در آن، جایزه بهترین بازیگری آن سال تئاتر ملی را در سال 1996 گرفتم. بعد، "مده‌آ" را برای بار دوم بازی کردم و این‌بار با کارگردانی "سارا ار لینگس دوتر". برای بازی در این کار، از آکادمی سوئد جایزه بهترین بازیگر سال 1999 را گرفتم. کم‌ کم و در طول کار یاد گرفتم جوری حرف بزنم که فکر کنم دارم به زبان مادری‌ام حرف می‌زنم. اگرچه مشکلات خود را می‌فهمیدم. وقتی مواظب حرف زدنت می‌شوی از بازیگری فاصله می‌گیری."

"من یک هنرجو هستم"

تسلیمی حالا 57 ساله است، اما با پیشینه 38 سال کار هنری، هنوز خود را هنرجو می‌داند و می‌گوید: "من هنرجو هستم و همین مرا در سرپا ماندن در خارج از کشور و شروعی دوباره در 36 سالگی نجات داده است. من خوشحالم که دارم در فضایی آزاد کار می‌کنم و یاد می‌گیرم. در کشور خودم هزاران محدودیت روی صحنه داشتیم. در اینجا بازیگر روی صحنه از امکانات رقص، آواز، صدا، نرمش، و بیان به راحتی استفاده می‌کند و این امکان را دارد تا به راحتی احساس و فهم خود را از نقش ارائه دهد، و در نتیجه رشد کند. اما در ایران بازیگر بخصوص بازیگران زن هزاران محدودیت دارند. می‌دانم در ایران استعدادهای درخشان و جوانی وجود دارد که اگرچه در کار خود با موانع بسیاری روبه‌رو هستند اما کارهای زیبایی ارائه کرده‌اند. متاسفانه آنها کمتر توان رفت و آمد برای یادگیری و تاثیرگذاری در دیگر جوامع را دارند و تاثیر پذیری‌هایشان از تئاتر غرب بیشتر از طریق فیلم و کتاب است. در اینجا برای علاقه‌مند به تئاتر امکان آشنا شدن با هنرمندان دیگر کشورها و در نتیجه الهام‌گیری از آن‌ها وجود دارد. این امکانی بود که من و ما در ایران از آن محروم بودیم و یا به سختی به دست می‌آوریم."

تسلیمی می گوید: "البته پیش از انقلاب، ما در گروه بازیگران شهر و تئاتر چهارسو این شانس را در ایران داشتیم که با آربی آوانسیان که از بزرگان تئاتر ایران است چند کار را در چند کشور دیگر اجرا کنیم. آربی نگاهی جست و جوگرانه‌ای به کار بازیگری داشت که به او امکان کشف می‌داد. او راه‌های تازه‌ای برای بیان تئاتری و نقش به من و ما نشان داد."

سوسن تسلیمی، علاوه برکارگردانی تئاتر "مدیرعامل"، نوشته "استیگ لارشون"، نمایش‌ های "کفش‌ هایم را ببوس"، "جهت ‌نمای غشی"، و "مرد لیزری" را به روی صحنه برده است.

وی از سال 1991 تا 1999* در 15 نمایش و فیلم مختلف ایفای نقش کرده که علاوه بر آثاری که پیشتر عنوان شد، فیلم مرز ساخته رضا پارسا از جمله آنهاست.

خانم تسلیمی در سال 2003، جایزه ویژه شخصیت ممتاز فرهنگی را در رشته کارگردانی فیلم و بازیگری، از طرف دولت سوئد دریافت کرد.

a


نویسنده: علی شیرازی(پنج شنبه 86/12/2 :: ساعت 12:53 صبح)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ